دوستی و دوست داشتن

باران

تنها برخی از آدمها

باران را احساس می کنند …

بقیه فقط خیس می شوند

برچسب‌ها: <-TagName->

نوشته شده توسط در پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:چملات عاشقانه,

دوستت دارم....

امشب تکلیف شبم چیز دیگری بود

چیزی به جز شیمی, فیزیک, ریاضی......

سرمشقم چیز دیگری بود

نه بابا آب می داد

نه کبری تصمیم جدیدی برای زندگی اش می گرفت.

تکلیف شبم فقط یک چیز بود

امشب برصفحه قلبم هزار بار نوشتم

دوستت دارم

برچسب‌ها: <-TagName->

نوشته شده توسط در پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:چملات عاشقانه,

بودن همیشه در فریاد نیست...

باید بازیگر شوم ،

آرامش را بازی کنم

باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم

باز باید مواظب اشک هایم باشم

باز همان تظاهر همیشگی ” خوبم … ”

برچسب‌ها: <-TagName->

نوشته شده توسط پاک و بی آلایش در پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:چملات عاشقانه,

اندیشیده ام

گاه می اندیشم...

چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم

همین مرا بس که کوچه ای باشد و باران

وخدایی که زلال تر از باران است

برچسب‌ها: <-TagName->

نوشته شده توسط پاک و بی آلایش در چهار شنبه 21 مرداد 1392برچسب:چملات عاشقانه,

چه مغرورانه اشك ریختیم چه مغرورانه سكوت كردیم

چه مغرورانه التماس كردیم چه مغرورانه از هم گریختیم

غرور هدیه شیطان بود و عشق هدیه خداوند

هدیه شیطان را به هم تقدیم كردیم

هدیه خداوند را از هم پنهان كردیم

برچسب‌ها: <-TagName->

نوشته شده توسط پاک و بی آلایش در چهار شنبه 20 مرداد 1392برچسب:چملات عاشقانه,

خدا را میگویم

دوستش دارم بزرگیش را

سکوتش را

عظمتش را

اُبهتش را

تنهاییش را

حکمتش را

صبرش را

و بودنش عادتیست مثل نفس کشیدن !

خدا را میگویم …

برچسب‌ها: <-TagName->

نوشته شده توسط پاک و بی آلایش در چهار شنبه 19 مرداد 1392برچسب:چملات عاشقانه,

این روز ها خیلی تنهایم

این روزا خیلی تنهام، خیلی داغونم

هست کسی که مثل من دلش

نه برای کسی،

نه برای عشقی،

نه برای جایی…

نه برای چیزی!

بلکه دلش برای خودش تنگ شده…

برای خود خودش!؟

برچسب‌ها: <-TagName->

نوشته شده توسط پاک و بی آلایش در چهار شنبه 18 مرداد 1392برچسب:چملات عاشقانه,

تلخ است

تلخ است ،

همه فکر کنند سرت شلوغ است ،

و تنها خودت بدانی چقدر

تنـــهایی ...

برچسب‌ها: <-TagName->

نوشته شده توسط پاک و بی آلایش در چهار شنبه 17 مرداد 1392برچسب:چملات عاشقانه,

یکی من یکی خدا

یکی از همین روزها

باید خدا را صدا بزنم

یک میز دونفره

دو صندلی

یکی من

یکی خدا

حرف نمیزنم

نگاهم کافیست

میدانم

برایش اشک میریزد

برچسب‌ها: <-TagName->

نوشته شده توسط پاک و بی آلایش در پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:جملات عاشقانه,

قدیما

قدیما خواب پرنده ها
پریشون نمیشد
حتی حتی تو قفس
زندگی زندون نمیشد
کسی تو پستوی غم
تنهایی پرپر نمیزد
پنجه طاقتشو
به سیم آخر نمیزد
قدیما خونه تو خونه ما بود یادمه
گریه ها و خنده هامون هم صدا بود یادمه